دانشنامه ناریا
جمعه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
تاریخ امروز:
نوشته ها:
درباره ناریا:
در صورتی که مطلب مورد نظر خود را در ناریا پیدا نکردید از جستجوگر سایت برای یافتن آن تلاش کنید.



https://www.nariya.ir/wp-content/uploads/2011/08/smslove1.jpg

خاطرات چوب های خیسی هستند که با آتش زندگی نه می سوزند و نه خاکستر می شوند !

تو و بهار برایم دو فصل مشترکید ، ز ره رسیدنتان رفتن زمستان است .

ترکم مکن ای عشق ، من بی همزبانم / تنها تویی ای نازنین آرام جانم / اینجا کسی در سینه اش رویا ندارد / دل را سپردن تا ابد معنا ندارد .

دیگر نمیدانم که را باید صدا زد / این قلب را تا کی به طوفان بلا زد / من باغبان فصلهای انتظارم / تو خوب میدانی من اینجا بی قرارم .

دیشب از دلتنگیت بغضی گلویم را شکست / گریه ای شد بر فراز آرزوهایم نشست / من نگاهت را کشیدم روی تاریخ غزل / تا بماند یادی از روزی که بر قلبم نشست .

تمام خنده هایم را نذر کرده ام تا تو همان باشی که صبح یکی از روزهای خدا ، عطر دستهایت ، دلتنگی ام را به باد می سپارد .

در این زندان تنهایی ، به هر سو هرکجا هستم / از این بابت دلم شاد است که گاهی میکنی یادم .

کاش فاصله ها اجازه می دادند وقتی قلبها به یاد هم می تپند ، در کنار هم باشند .

دوست مزرعه ی سرسبزی است که با امید و عشق در آن بذر می افشانی و با سپاس آن را درو میکنی .

مرنج از من ، که دل را نباشد طالقت رنجت / به دنیایی نمی بخشم صفای قلب یکرنگت .

چندیست که بیمار وفایت شده ام / در بستر غم چشم به راهت شده ام / این را تو بدان اگر بمیرم روزی / مسئول تویی که من فدایت شده ام .

میدونی چندتا دوستت دارم ؟ یه دونه ولی مردونه !

دنیا نباشد ! فقط کوچه ای باشد و باران و دوستی که زلال تر از باران است .

غزل غزل به یاد تو / قدم قدم به پای تو / ستاره های آسمون / یکی یکی فدای تو .

حکایت تو که دنیا را نیازرده ست / دلی گرفته در آیینه های افسرده ست / حکایت منه در مشت روزگار دچار / پرنده ای ست که پیش از رها شدن مرده ست .

هم دعا کن گره از کار تو بگشاید عشق / هم دعا کن گره ی تازه نیفزاید عشق / شمع روشن شد و پروانه در آتش گل کرد / شمع حق داشت ، به پروانه نمی آید عشق .

به کلبه ی کوچک قلبم دعوتت می کنم تا بدانی در اجاق سرد دل چیزی جز یاد تو نمی سوزد .

وقتی از دوری تو تموم میشه تحملم / توی دلم داد میزنم خیلی دوست دارم گلم .

کاش غرورم را که در پستوی سادگی ام پنهان بود می یافتی ، اما تو این سادگی را بهانه ای قرار دادی برای درهم شکستن من .

صدای چک چک اشکهایت را از پشت دیوار زمان می شنوم که چه معصومانه در کنج سکوت شب برای ستاره ها ساز دلتنگی می زنی ، ای شکوه بی پایان ، ای طنین دل انگیز ، من می شنوم ، به آسمان بگو که من می شکنم هرآنچه که تو را شکسته و می شنوم هرآنچه در سکوت تو نهفته !

شادی در ۱۰ - مرد - ۱۳۹۰

پاسخ دادن