مریضی را سوار آمبولانس کرده بودم و داشتم میرفتم که یکهو گفت: ببین داداش، اگر پلک بزنی، دچار تفاوت فرهنگی میشویم. گفتم: جان؟ اگر پلک بزنم؟ خب عزیز من، آدم در هردقیقه ۱۰بار پلک میزند.
مریض گفت: داداش خلاصه پلک زدی نزدیها. نگفتی نگفتم. گفتم: ببین یک جوک قدیمی بود با همین فرمولی که شما میگویی. درواقع معلوم است شما به رانندگی فرمولیک اعتقاد داری. مریض گفت: پلک زدی؟ گفتم:ایبابا. شما با آن آقایی که در استخر برزیل دچار تفاوت فرهنگی شده بود، فامیلی؟ گفت: بله.
ایشان استاد من بود. البته حوزه فعالیت تفاوت فرهنگی ایشان عرصه دیپلماتیک و بینالمللی است. درواقع ایشان اعتقاد به مذاکره ندارند، اما بلدند سر صحبت را باز کنند. گفتم: نکند با آن آقا هم نسبت داری که هفته پیش در بازیهای آسیایی اینچئون کرهجنوبی رفته بوده آخر بازی با آن دخترک داوطلب عکس یادگاری بگیرد.مریض گفت: بله. ایشان هم از پیشکسوتان، نامآوران هستند که اخلاق ورزشکاریاش زبانزد همه است
. به نظر من ورزشکاران ما باید او را الگوی خود قرار دهند و ببینند آقای مربوطه دست به چهکاری میزند، آنها هم پشت دستش دست بزنند. گفتم: خوشبختانه الان به جایی رسیدهایم که تفاوت فرهنگی تبدیل به یک فرهنگ شده. چندوقت پیش هم یک ناظم مدرسه با بچهها تفاوت فرهنگی پیدا کرده بود.
چندوقت قبل هم یک مربی مدرسه فوتبال تفاوت فرهنگی پیدا کرده بود. ما فقط نمیدانیم چه اصراری است این تفاوت فرهنگی را صادر کنند؟ حالا اگر برزیل و کرهجنوبی با فرهنگ ما آشنا نشوند نمیشود؟ مریض گفت: پلک زدی؟ گفتم: برو بابا. با توجه به اینکه الان تفاوت فرهنگی فرهنگ شده، الان آدم نمیداند آدم فرهنگی میبیند باید در برود یا بایستد. مریض گفت: اتفاقا من هم به فرهنگ علاقهمند شدم.
چطور است با شما کار فرهنگی را شروع کنم؟ گفتم: برو بابا. از فرهنگ چندهزارساله ما جز خودمان هیچکجای جهان درستوحسابی خبر ندارد، بعد از تفاوت فرهنگی چندسالهمان همهجای دنیا باخبر شدند.
بعد چون من یک آریایی اصیل هستم که در هیچکجایی هم شعبه ندارم، به حال وضعیت فرهنگی تاسف خوردم و بغض کردم و چشمهام را بستم که گولی اشک از چشمهام سر نخورد پایین، که مریض مربوطه که معلوم بود واقعا مریض است، گفت: دیگر پلک زدی.