روزگار تو دگر گردد و کار تو دگر که ز روز بد تو بر تو شدم یاد آور ای تو در دیده ی من ابهی من نور بصر همه اعضایت تغییر کند پا تا سر نه دگر مدح کند کس لب لعلت به شکر نه دگر ماند قد تو به سرو کشمر چشمت آن چشمست اما نبود چون عبهر سینه ات سینه ی قلبست ولی کو مرمر ؟ خار آهن نکند دفع هجوم از سنگر نه […]